نتایج جستجوی عبارت «رضا اذزیون مدرسه فرهنگ مدرسه آپادانا دبیرستان شعله گردان 407 ژاندارمری 25/3/1366 زبیدات نصر (3) 28/3/1366» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
شهدا سال 65 -زندگینامه شهید هدایت الله شبانی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
قصه عاشقی مردی را می‌خوانیم که سبوی خود را از شراب ناب معرفت و انسانیت پر کرد و در شبی به‌یادماندنی با دیدن چهره یار آن را سرکشید. از هدایت الله که سال ۱۳۴۶ در روستای ده‌زیر نی‌ریز، میان خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود و به یمن قدومش یاس و سوسن در گلستان شکفت و قناری‌ها به شادی و طرب بر خواستند. تحصیلات ابتدایی را در دبستان صدر ده‌زیر به پایان رساند. به دلیل عدم دسترسی به...
زندگینامه آزاده و جانباز عابد سلمانی نژاد
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
عابد سلمانی نژاد فرزند غلامحسین، در سال 1347 در خانواده‌ای متدین، مذهبی و کشاورز در آباده طشک بدنیا آمد. تحصیلات ابتدائی را در دبستان آباده طشک با موفقیت گذراند. ‌پس از پایان دوران راهنمائی بعلت نبودن دبیرستان در روستا و پاره‌ای مشکلات دیگر ترک تحصیل کرده و مشغول کشاورزی شد. وی در دو نوبت به جبهه اعزام شده است. بار اول از طرف بسیج و بار دوم برای انجام خدمت مقدس سربازی از طرف ارتش اعزام گردیده است....
کلیات عملیات بیت المقدس 7
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات بيت المقدس هفت »
این عملیات در شب دوشنبه 23/3/1367 در منطقه عملیاتی شلمچه انجام شد. حدود 19 روز از پاتک دشمن و بازپس‌گیری شلمچه می‌گذشت. نیروهای خودی به منظور پاسخگویی به دشمن که به دنبال بازپس‌گیری فاو‌، جزایر مجنون و شلمچه سخت مغرور شده بود، خواستند به او جوابی داده باشند تا فکر نکند عرصه برای تاخت و تاز او فراهم شده است. نیروهای شهرستان نی‌ریز در قالب گردان کمیل در این عملیات حضور فعالی داشتند و دو شهید به نام...
زندگینامه شهید محمود طاهری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۰ » شهيد محمود طاهري »
مست از می‌ ناب بود و عاشق سوختن و نورافشانی کردن؛ همچون شمع در محفل عاشقان آب شدن و راه نمودن. سال 1318 در خانواده‌‌ای بی‌بضاعت اما مملو از ایمان و یقین به مکتب نورانی اسلام و اهل‌بیت(ع) به دنیا آمد. پدر که شغل‌اش ژاندارم بود، اورا محمود نامیده و در هجرت از شهری به شهر دیگر به همراه خود می‌برد. سال اول دبستان را در استهبان شروع کرد و توانست در کنار کار کردن و کمک به...
قلپ قلپ قمقمه
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در شب عملیات خیبر، اسفندماه 1362، در منطقه پشت دژ بعد از حدود هفت کیلومتر راهپیمائی، نیروهای گردان به پشت میدان مین دشمن می‌رسند. شهید سعید بیگی رو به آقای جواد مبین کرده و می‌پرسد: جواد قمقمه‌ات آب دارد؟ جواد در پاسخ می‌گوید: بله. می گوید: بده تا من کمی بخورم. جواد مبین از او می‌پرسد. مگر خودت قمقمه نداری؟ سعید در پاسخ جواب می‌دهد: دارم ولی اگر آب از قمقمه خودم بخورم نصفه می‌شود و موقعی که...
مرحله اول عملیات کربلای پنج
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات کربلاي پنج »
آری! بچه‌ها باشور و نشاط و با سرعت هر چه تمامتر خود را به منطقه عملیاتی شلمچه رساندند و وارد مرحله اول عملیات در شامگاه 19/10/1365 شدند‌. بخوانید شرح این مرحله از عملیات را از زبان آقای اصغر ماهوتی که فرماندهی گردان را عهده دار بوده است‌: تا رسیدن به خط دشمن، یک منطقه آبگرفته جلوی ما قرار داشت‌. ما باید حدود 6 کیلومتر را روی آب با قایق می‌رفتیم تا به دژ شلمچه یعنی خط اول دشمن می‌رسیدیم‌....
وای چشمم وای چشمم
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در جریان عملیات کربلای 10 که گردان کمیل بمباران شد. یکی از برادران که نسبتا" هم آدم سنگین وزنی بود، بر اثر بمباران شدیدا" مجروح شده و از ناحیه پای راست آسیب دید. داد می‌زد که وای پام وای پام! در کنار دستش یک برادری که جثه ضعیف‌تری داشت فریاد می‌زد: وای چشمم! وای چشمم! در حالیکه مشکلی نداشت و مجروح نشده بود. از او سئوال کرده بودند، چرا فریاد‌ می‌زدی وای چشمم؟ گفته بود برای اینکه فلانی...
اتاق سریع برق کشی می شود
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
زمانیکه گردان کمیل در پادگان جلدیان که تازه تأسیس شده بود مستقر شد. تعدادی از برادران که با هم زیاد شوخی می‌کردند به دنبال یک اتاقی بودند که در آن مستقر شوند تا مزاحم سایر برادران نباشند. بالاخره اتاقی پیدا کردند اما فاقد روشنایی و برق بود. یکی از آنها به قسمت تأسیسات تیپ المهدی(عج) مراجعه می‌کند و می‌گوید: قرار است این اتاق، اتاق فرماندهی باشد و جلسات عملیات بعدی در اینجا طرح شود. لازم است سریعا" برق...
صفای خط پدافندی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
زمانی که گردان در سال 1365 در خط پدافندی فاو،1 در حاشیه دریاچه نمک مستقر بود. آقای حاج منصور معانی پدر محترم شهید علی معانی هم در آنجا حضور داشت. در این خط آتش دشمن بسیار شدید بود و بچه‌ها در این بحبوحه گویی کاسه سر را به خدا سپرده و حال و هوای معنوی خوبی داشتند. آقای معانی با دیدن این صحنه‌ها می‌گویند: خط پدافندی هم عجب صفایی دارد. آقای حسن موسی‌پور2 بلافاصله در جواب ایشان می‌گوید:...
شهدا سال 65- زندگینامه شهید منصور منصوری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد منصور منصوري »
عاشقان رفتند و چشم اشک‌باری ماند و من از غم بی‌حاصلی‌ها کوله‌باری ماند و من از شهیدی می‌گوییم که معنی عاشقی را می‌دانست و تمام لحظات زندگی را در رسیدن به کاروان عاشقان رفته، در بی‌قراری می‌گذراند. از منصور منصوری که در تاریخ ۱۳۴۶/۱۲/۲۲ در روستای فورگ از توابع شهرستان داراب دیده به جهان گشود و با درخشش طلیعه وجودش، گرمی و هیجان خاصی به کانون خانواده بخشید و درِ سعادت و ثواب را بر روی آنان گشود. در همان...